- مامان یه چیز بگم ؟میگم الان که تو خونه هوا اینقدر گرمه ببین بیرون چه خبره .یه لیوان شربت می بری برای این مامور شهرداری....
اینا حرفایی بود که امروز خواهر کوچیکم که بعضی وقتها فکر می کنم خیلی از عواطف بویی نبرده گفت و من چقدر خوشحال شدم .خوشحال از این که هنوز من و امثال من که نسل سومی هستیم یه رگه هایی از احساسات تو وجودمون هست .هنوز اون قدر سوار موج عصر معراج پولاد نشدیم .هنوز از دیدن زحمت یه انسان زیر آفتاب سوزان خورشید دلمون به رحم میاد و اینکه قشنگه .
لحظه هاتون قشنگ.
sahar ::: دوشنبه 87/5/7::: ساعت 11:46 عصر
نظرات دیگران: نظر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 22
بازدید دیروز: 14
کل بازدید :128959
بازدید دیروز: 14
کل بازدید :128959
>> درباره خودم <<
>>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
>>آرشیو شده ها<<
زندگی
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
قافله رفت و...
علی
شلوارت کو؟؟؟؟؟؟
امام صادق
سردارعشق ...
باران که می بارد تو می آیی ...
تولدم مبارک
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
>>لوگوی وبلاگ من<<
>>لینک دوستان<<
>>لوگوی دوستان<<
>>اشتراک در خبرنامه<<
>>طراح قالب<<